زد آفتاب و تجلی نمود باب والشمس
پرید مرغک دل با امید تاب والشمس
تمام زُهریتش را خدا به زهرا داد
شد آسمان و زمین جیره خوار یا و الشمس
میان ظلمت شب نور ربنای نبی
چراغ روشن نیمه شب حرا والشمس
در آن زمان که خدا بر رسول کوثر داد
عطا نمود مزمل زمر ضحی و والشمس
کلاف چادرش از آیه های شب و ولیل...
شکوه عفت بانوی هل عطی و الشمس
به معنی سر سجاده رفتنش باشد
ستاره وقت نمازش به دامنش باشد
چقدر دور تو از نور رفت و آمد هست
و جبرئیل حواسش به طور ممتد هست
که پا ز روی پرش روی خاک نگذاری
اگر چه فرش ره از مرمر و زبرجد هست
الهه ای و برای الهه گی در تو
هر آنچه شاید و هر آنچه را که باید هست
عنان دست و سر و سینه بهشتی را
تو بر مسیر مده تا لب محمد هست
اگر که آخر یاسین خدا ستوده تو را
پس آنچه را تو اراده کنی که باشد ... هست
بخواه تا که همیشه کبوترت باشم
غلام حلقه به گوش دم درت باشم
تو کیستی که لبت تا ز روی لب می رفت
علی هم از سخن تو عقب عقب می رفت
کنار رب زپس قاب قوس میدیدت
اگر نبی شب معراج یک وجب میرفت
پدر به خانه تو عادت تقرب داشت
می آمد از سحر و بود و بعد شب میرفت
تو از بهشت به سلمان چه هدیه ای دادی
که از لب و دهنش مزه رطب میرفت
اگر به خطّه سلمان می آمدی حتما
عروس داریت از خطّه عرب میرفت
نگاه کن چه به معصومه ءتو می نازیم
کجاست قبر تو تا مرقدی بنا سازیم
همین که نام تو آمد خدیجه بال گرفت
پیمبر آمد و او را به انحصار گرفت
امانتی خدا را پدر به مادر داد
خدیجه بوی خوش سیب مزه دار گرفت
تو آمدی و خدا محض خاطرت ز یمین
حساب نامه اعمال از یسار گرفت
تبسم لبت از مصطفی چه دل می برد
تحجد شبت از مرتضی قرار گرفت
تو مادر همه میوه جات هستی و پس
چرا چه شد که علی را غم انار گرفت
تو از شنیدن تقسیم کار خوشحالی
علی به مزرعه، تو خانه دار خوشحالی
ندیده ایم کسی چون تو ربنا بکند
که در نماز شب همسایه را دعا بکند
به جز تو کیست عروسی که قبل جشن زفاف
لباس عروس خودش را تن گدا بکند
به جز تو کیست که حی علی الصلوة به بعد
همه مفاصلش از خوف رب صدا بکند
خداش خیر دهد آنکه را که دست مرا
گرفت و برد که با عشقت آشنا بکند
امید می رود این ذره را قبول کنی
خلاف خوی کریم است اگر سوا بکند
فدات شم چقدر خواندن از تو جا دارد
چقدر نوکری خانه ات صفا دارد
که دست و پا کنی یک خانه در کنار خودت
اگر چنین بکنی محشر است ای خانم
کلون در زده شد، خانه ای همسایه؟
مجاور تو کنار در است ای خانم
دوباره سفره ما خالی از تو، خوان شما
دوباره باز گدا پرور است ای خانم
بدون نان حلال تو شهر ما میشد
بدل به دهکده ای بت پرست ای خانم
چقدر مثل خدا سفره داریت زیباست
همیشه مرحمت آبشاریت زیباست
شنیده ایم که قدر تو را نفهمیدند
عیار زندگی با تو را نسنجیدند
تو را زدند و علی را کشان کشان بردند
تو را زدند و ز خشم خدا نترسیدند
تو را زدند و ملائک به پشت در گفتند
که کاش غنچه یاس تو را نمی چیدند
تو را زدند ولی کاش زینبت حسنین
به چشم خون زده این صحنه را نمی دیدند
تو را زدند و زمین خوردی و سپس دیگر
شبیه سابقشان مهر و مه نتابیدند
:: موضوعات مرتبط:
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0